"سوزانه ویل" بازیگری است که به مواد مخدر اعتیاد دارد. شرکت فیلمسازی اش به عنوان یکی از شرایط ادامه همکاری با او، اصرار می کند او با مادر خود "دوریس مان" که روزگاری ستاره مشهوری بوده اما اکنون به الکل روی آورده است زندگی کند. اما این برای "سوزانه" که سالها تلاش می کرد از مادر خود دوری کند، خبر بدی است و...

داستان در مورد شخص بسیار پرمشغله ای است که زیاد توجهی به خانواده اش ندارد، اما زمانی که مادرش فوت می کند، مسئول نگهداری از پدرش می شود. انها روز به روز به همدیگر نزدیک تر می شوند و...

یکی از کهنه سربازهای جنگ ویتنام به نام «مارتین ریگز» ( گیبسن ) که به دلیل تجربه هایش در نیروهای ویژه، به «سلاح مرگبار» شهرت دارد، به عنوان همکار کارآگاه پلیس، «راجر مرتو» ( گلاور )، انتخاب می شود. تعدادی مزدور که قبلا در جنگ ویتنام جنگیده بودند، به رهبری «ژنرال مک آلیستر» ( رایان ) و «جاشوآ» ( بیوزی )، در فکر فروش محموله ای از هرویین به یک قاچاقچی هستند و حالا «ریگز» و «مرتو» به مبارزه با این دارودسته می پردازند.

عتیقه فروشی چینی جانور کوچک و عجیبی به نام «موگ وای» را به پسر بچه ی نوجوانی (گالیگان) می فروشد، با این شرط که دور از نور شدید و آب نگه دارند و هرگز پس از نیمه شب به آن غذا ندهند. «موگ وای» آرام و دوست داشتنی است، تا این که به طور تصادفی کمی آب رویش ریخته می شود و پنج جانور مشابه - ولی کمی شیطان - از آن به وجود می آیند...

یک کارآگاه خصوصی باهوش و یک ستوان پلیس سرسخت، که در گذشته همکار و اکنون دشمنان یکدیگر هستند، برای حل یک پرونده با اکراه می پذیرند همکاری کنند...

در روزی که جنگ جهانی دوم پایان یافت،”جیمی” موسیقیدانی خودخواه با خواننده ی جوان به نام فرا آشنا می شود. رابطه آنها تبدیل به یک رابطه ی جدی می شود در حالیکه برای بهترین شدن در حرفه خود تلاش می کنند و …

صاحب یک فروشگاه موادغذایی در گرینویچ ویلیج به نام «مایلز مانرو» (آلن) با اکراه برای عمل جراحی به بیمارستان می رود. زمان، سال 1973 است. عمل ناموفق می ماند و پزشکان به سرعت او را منجمد می کنند. «مایلز» دویست سال بعد بیدار می شود و خود را در دنیایی پیش رفته و نامأنوس می یابد...

لئونارد هاوفمن یک فروشنده بیمه است و با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می‌کند. داشتن سه پسر دوقلو که همه می‌خواهند به ییل بروند، اوضاع را دشوارتر کرده است. بلانش ریکی هم نگران وضعیت مالی است؛ همسرش یک میلیونر با قلبی ضعیف است و او نگران است که شوهرش تمام پول‌هایش را قبل از مرگش هدر دهد. وقتی بلانش با لئونارد آشنا می‌شود، یک طرح قتل‌آمیز طراحی می‌کند که به گفته او می‌تواند هر دو مشکل آن‌ها را حل کند.

قتل بی رحمانه تعدادی زن که به نظر تصادفی می آید, ساکنان شهر بوستون را دچار ترس و وحشت می کند.